...یادداشــــــــــــــــــــــت های من

بوی مهربانی می آیــــــــــــــــــد...کجا ایستاده ای؟! در مسیر باد؟

یعنی روزی می رسد ؟

دکترها می گویند آلزایمر گرفته ام ؛

یعنی روزی می رسد که تو را بجا نیاورم .

از کنارم رد شوی و صدای گامهایت را فراموش کرده باشم و بوی عطرت را نشناسم .

دکترها غلط کرده اند ؛

تو غده ای سرطانی هستی که در خاطرات من جا خوش کرده ای و هر روز بزرگتر می شوی .

حالا صفحه مانیتور پر است از تصویر تو که برای دکترها شکلک در می آورد .

بگذار هرقدر دوست دارند عکس بگیرند و مدرک جمع کنند ؛

این غده هیچ چیز که نباشد ،

سردرد مهربانیست که تو رابه خاطرات فراموش شده ام پیوند می زند .

[ دو شنبه 11 آذر 1392برچسب:عاشقانه کوتاه،متن کوتاه،کوتاه غمگین, ] [ 22:25 ] [ باران ] [ ]

نمیگویم دوستت می دارم

نمی‌گویم دوستت می‌دارم
عشق ِ به تو
اعتراف سنگینی‌ست
در روزگار ِ عدم ِ قطعیت

لیلی ِ تو بودن
متهم‌ام می‌کند
به چشم‌های ِ سیاهی که نداشته‌ام

می‌نویسم دوستت می‌دارم و
قایم‌اش می‌کنم...
تو به درد زندگی نمی‌خوری
تو را باید نوشت و گذاشت
وسط ِ همان شعرها و قصه‌هایی
که ازشان آمده‌ای...

[ چهار شنبه 29 آبان 1392برچسب:عاشقانه کوتاه،متن کوتاه،کوتاه غمگین, ] [ 16:16 ] [ باران ] [ ]

دیر آمدی...خیلی دیر!

میدانم...تو هم این روزها دلت برایم تنگ است...بی بهانه بغض میکنی و با حرفی از من
بغضت میترکد

اشک میریزی و شب ها در بالش خیست بخواب میروی...

هر شب به یادم پرده را کنار میزنی و نظاره گر نور مهتاب میشوی...

کتابت را ورق میزنی...انقدر میخوانی تا تلخ میشوی...تلخ تر از زهر !!!!

پیچش گیسوانت...چشم های ورم کرده ات ولرزش دستانت به خوبی گویای حال اشفته ی ابن
روزهایت هست.
...

یه خوبی میدانم که در پی من هستی...از کوه غرور بینمان که گذر کنی...شکسته های دلم
را خواهی یافت...

مسیرش را که به خوبی دنبال کنی...به منزلم میرسی...از قبل اینجا را با اشک ها و
مژگانم اب و جارو کرده ام...

نگران قطرات خون خشک شده ی روی زمین نباش...

میدانستم که بر میگردی به همین خاطر دلم را برایت سر بریده ام...

هراس از هیچ چیز نداشته باش...دَر را محکم بزن...شاید رهگذزی از انجا عبور کند و
صدای درت را بشنود و بگوید:

به دنبال کسی میگردید؟!!!..."صاحب خانه سالهاست که مرده "

[ سه شنبه 28 آبان 1392برچسب:عاشقانه کوتاه،متن کوتاه،کوتاه غمگین, ] [ 11:59 ] [ باران ] [ ]

آینده

ایستاده و آرام

به سمت آینه میخزم

با اضطراب دلهره آور تعویض چشم ها

و تازه می‌شود دل

از تماشای دو مروارید درخشان

بر کیسه‌ی پاره پورهی صورتم.

جهان پر از لبخند و پروانه سفید بود!

کدام بود؟

این آینده کدام بود که بهترین روزهای عمر را

حرام دیدارش کردم؟

از:حسین پناهی

[ دو شنبه 27 آبان 1392برچسب:عاشقانه کوتاه،متن کوتاه،کوتاه غمگین, ] [ 15:58 ] [ باران ] [ ]

میگذرد...

 میگذرد..

این شبهای سرد..بی روح میگذرند...

این دلتنگی قلبم نیز میگذرد....

میگذرند این همه شبها بی حضور تو...

این لحظه های سخت بی تو نفس کشیدن میگذرند...

اما همه این لحظه ها به سختی میگذرند...

دلتنگی ام بی حد شده !! چون مرزی برایش قائل نشدم

هرگز نگفتم به قلبم دوستت داشته باشد - تا -...!!!

دوستت دارم - تا- خود خدا...

امشب به دنبال – تا-ی دوست داشتن ِ قلبم برای تو بودم !!

دوستت دارم - تا - ته دنیا..دیدم ته دنیا مرگ است .. !!

من بعد مرگ هم با توام ! سالهاست مرده ام..اما – تو – درمنی!!

در قلبمی ...پس دوستت دارم - تا- قیامت !

..می بینم سالهاست در قلبم قیامتی بر پاست...

قیامتی که از حضور توست ...

از آن گذشتم و دربهشتم وقتی تو را نفس میکشم..نفس !!

ودر جهنمم وقتی تو در هوایش نیستی ..نفس..!!

پس دوست داشتن ِ قلبم را- تائی- -نیست !!

من به خود خدا هم گفتم : دوستت دارم .....بدون هیچ -تائی-

اما تو چه زود از من بریدی ...!

با اولین – تا – دوستم نداشتی ..

تا قلبت حضورم را لمس نکند...!!

تا حد فراموشی...

[ سه شنبه 8 آبان 1392برچسب:عاشقانه کوتاه,متن کوتاه,کوتاه غمگین, ] [ 12:4 ] [ باران ] [ ]